استاد بزرگوار و محترم ...با درود و سپاس و پوزش ...ببخشید دکتر عزیز ...من یک پرستار هستم ...حدود پنج سال هست که به خاطر یک خطا و اشتباه در حرفه ام دارم زجر می کشم....به کمک و مشاوره تون واقعن نیازمند و محتاجم ...از عذاب وجدان دارم زجر کش می شم و توی جهنم خودم دارم می سوزم و دست و پا می زنم ...هر چند می دونم وقت جنابعالی خیلی ارزشمند تر از اینه و نباید که با حرف ها و این مسئله ها ، حیف بشه ...ولی درمانده ام و محتاج ...ممنونم اگر کمکم کنید و راهنمایی بفرمایید . من شرح ماجرا رو خدمتتون عرض می کنم :
در دوران سربازی ، پرستار یکی از بیمارستان های ارتش بودم . کم تجربه بودم ، ولی توی دوران تحصیلم اصلا کم کاری نکرده بودم و تا جایی که استادان و مربیان کارآموزی مطلب و مهارت ارائه کرده بودند یاد گرفته بودم . از نظر دانش و مهارت وضعیتم بالای میانیگین بود شاید کمی هم بهتر ولی خوب اکسپرت نبودم . بدون اینکه بپرسن و بخوام منو فرستادن توی بخش POST ICU . یه سر پرستار بد اخلاق و بی شعور داشت که اگر موردی پیش میومد بد جوری جلوی جمع سرزنش می کرد و داد و فریاد می کرد و آدمو تحقیر می کرد و آبرو و حیثیتشو بر باد می داد ، مخصوصا نسبت به سربازا که شهروند درجه 3 بیمارستان محسوب می شدند . یکی دوبار به خاطر مسائل کاری منو جلوی جمع سرزنش کرده بود و سرم داد کشیده بود . بیمارستان جو نظامی و خیلی بدی داشت . یک ماه بود که اونجا بودم . یه مریض اومد برامون خانم 76 ساله که به خاطر عفونت بعد از عمل در ناحیه شکم بستری شده بودند . علت جراحی شکم ، توده ی خوش خیم روده بود که کولستومی شده بود و ناحیه لاپاروسکوپی به طول 15 سانتیمتر برش جراحی باز و لبه های زخم برش جراحی دچار عفونت شده بود که طبق نظر پزشک جراح نیاز به دبریدمان نبود و آنتی بیوتیک تراپی کافی بود . آنتب بیوتیک تراپی با تازوسیین بتالاکتام شروع شده بود براشون . وزن زیادی داشتند و چاق بودند . و حدود 3 سال بیحرکتی به دنبال مشکلات ارتوپدی پاها و پارا پارزی پاها که علتش ذکر نشده بود . به علت وزن زیاد دچار bed sore پشت در ناحیه کمر به مساحت حدود 5 سانتیمتر مربع در لایه سطحی پوست شده بودند که پانسمان کامفیل می شد و تشک مواج داشتند . اپیوم ادیکشن خوراکی روزانه و دیابت ملیتوس داشستند که دریپ انسولین براشون تجویز شده بود . محدودیت حرکتی به صورت عدم توانایی راه رفتن بود و بدون کمک نمی تونستند بایستند مدت 3 سال با ویلچیر جا به جا می شدند. انوکساپارین 40 روزانه پروفیلاکسی براشون تزریق می شد و سوند فولی داشتند کلیه ها سالم و آزمایشات نرمال بود . همچنین نارسایی مختصر قلبی باتوجه EF =40% در اکوی قلب داشتندBP= 110/80 , HR=62 داشتند و ریتم سینوسی نرمال بود و حال عمومی خوب هوشیار بودند و روحیه ی بیمار خوب بود . به علت چاق بودن و در دسترس نبودن عروق محیطی پس از چند روز پزشک ICU تصمیم به ایجاد CVLine ساب کلاوین کردند . آنتی بیوتیک تراپی و دریپ انسولین از این به بعد از طریق CVLine اجرا می شد . اکثر اوقات مقداری خون به درون لاین ها و تیوب رابط پمپ سرنگ پس می زد که سعی می کردم اگر توی لاین ها ترومبوز شده ( کلات ، لخته ) بود ، وارد جریان خون نشه و اکثر اوقات آسپیره می کردم . ولی بعضی اوقات آسپیره نمی شد و مجبور بودم Push کنم و دوباره آسپیره کنم که بعضی اوقات پس از پوش کردن هم چیری آسپیره نمی شد ولی مسیر باز میشد . این ماجرا به کرات اتفاق می افتاد از طرفی وقتی می دیدم با پوش کردن هم مشکلی پیش نمیاد و از طرفی مریض اناکساپارین هم می گیره ، از این به بعد اگر مسیر بسته میشد قطعه لاستیکی ست سرم رو فشار میدادم ، و توی این 5 یا 6 روزی که این کا رومی کردم هم مشکلی پیش نیومده بود . از طرفی قبلا هم میدیدم که خیلی از پرستارهای دیگه هم برای مریض های دیگه همین کا رو می کردن و فقط پوش می کردن . بماند اینکه تنها چیزایی هم که در مورد CVLine توی دوران دانشجویی خونده بودم یا توی کارآموزی به ما گفته بودند مراقبت از نظر آمبولی هوا و پانسمان محل کاتتر و عفونت بود و تا جایی که یادمه در مورد اقدامات در موقع کلاته شدن لاین ها چیزی نمی گفتند . در بدو ورود به این بیمارستان هم کسی به ما آموزشی نداد . جز روتین های بخش و چیزهای اولیه . بیمار . به خاطر همین ها کم کم از صرافت آسپیره کردن افتادم و منم فقط پوش می کردم و میدیم که مشکلی پیش نمیاد . بیمار پس از 10 روز در پایان شیفت صبح ازPOST ICU ما ، منتقل به بخش جراحی شدند اما پس از 24 ساعت با تنگی نفس شدید ناگهانی ، O2sat= 68-70 و BP= 190/110 و ,HR= 110سیانوز مختصر محیطی، بد حال شده بودند و مجددا منتقل POST ICU ما شدند . ریه ها رال داشت RR =28-30 و تعریق داشتند و خیلی بد حال شده بودند و توی ادم حاد بودند. همه متحیر و ناراحت و عصبی بودن که چرا مریضی که از POST ICU ترخیص شده بود و حالش خوب بود ، یه دفعه بد حال شده . ECG گرفتیم توی ECG جدید ST elevation و RBBB داشتند . واقعا خشکم زده بود . یه لحظه دست و پاهام سست شد گفتم نکنه ناشی از پوش کردن من باشه و آمبولی ریه پیدا کرده باشه ؟ توی همین حین پزشک بیهوشی اومد و ECG رو دید ، گفت MI کرده و بلوک پیدا کرده . اما هنوز شک داشتم که نکنه آمبولی ریه پیدا کرده باشه . همه افتادن دنبال ایراد گرفتن از کار هم و اینکه تقصیر رو میشه گردن چه کسی بندازن .
با دیدن این فضا و اظهار نظر پزشک بیهوشی مبنی بر MI ، از اینکه بگم من چند روز پیش برای باز کردن مسیر لاین ها ، پوش کردم منصرف شدم . از طرفی با توجه به شلوغی بخش جراحی ممکن بود پرستاران اونجا هم همین کار رو کرده باشن . چند تا از پرستارای اکسپرت خارج از بیمارستان پرسیدم که آیا امکان آمبولی ریه با پوش کردن ممکنه ، بعضی گفتند آره و بعضی هم نه . و یکیشون که خیلی قبولش داشتم گفت اگر آمبولی ریه اتفاق افتاده باشه ، با این شرایط ظرف یکی دوساعت منجر به مرگ میشه . اما ما مریضو نسبتا stable کرده بودیم دریپ TNG و Lasix اضافه شد و تا پایان شیفت عصر اتفاق حاد تری براش نیفتد و نسبت به صبح بهتر بود یه جوری خیالم راحت شد و بالاخره شیفتم تموم شد و مریضو تحویل دادم به شبکار ولی متحیر و درمانده بودم . از اونجا که اون زمان اعتقادات مذهبی داشتم ، رفتم استخاره گرفتم برای اینکه آیا این خطا از جانب من بوده یا نه و اینکه این ماجرا رو بگم یا نه ؟ جواب استخاره منفی بود و گفته بود این کار رو نکنم . خیالم از بابت امبولی ریه راحت شد . جواب استخاره رو که شنیدم منفی بود ، خوشحال شدم با خودم گفتم اگر تا الان اتفاقی نیفتاده پس بخیر گذشته ، اصلا ممکنه طبق گفته ی دکتر بیهوشی MI کرده باشه یا شاید هم یه ادم حاد با توجه به سابقه ی نارسایی قلبی مختصری که داشت بوده باشه یا اصلا اگر آمبولی ریه هست منشا دیگه ای داشته یا حداقل کار من باعث و علت نهایی اش نبودم .
فردا صبح که اومدم شوکه شدم ، صورت ، پاها و دستهای مریض ورم کرده بود و متاسفانه مثل بادکنک باد کرده بود ، برای مریض مشورت نفرولوژی درخواست کرده بودند . ویال آلبومین گرفته بود و دستورات قبلی در آزمایشات اورژانسی جدید cr =5 و urea=49 داشت و دوباره تنگی نفس و تاکی کاردی و ادم . اینگار که بدتر شده بود . نفرولوژیست هم اومد یه سری ازمایشات درخواست کرد و سونو . جراح که اومد ویزیت کنه ، فکر کردم تا غیر مستقیم ازش بپرسم که ممکنه وضعیت مریض آمبولی ریه باشه ؟ که جواب داد نه مطرح نیست . البته چون همون اول با فرض اینکه داره مدتیه که انکساپارین پروفیلاکسی میگیره ( حتی قبل از اینکه بیاد توی بخش ما ) ، احتمالشو رد کردن . خوشحال شدم ولی باز هم احساس میکردم که ممکنه از تشخیص اصلی منحرف شده باشن و تشخیص همون آمبولی ریه یا هر چیز دیگری به خاطر ورود کلات به جریان خون باشه .و دوباره ناراحت و کلافه بودم . چون کسی نمی دونست و به نظرم داشتن توی تشخیص اشتباه می کردن .
اما همچنان شک داشتم . صبح سرپرستار مشغول کارهاش بود .در مورد وضعیت مریض از من پرسید آژیته و عصبی بود.براش توضیح دادم . آخر صحبت هام تصمیم گرفتم چیزی ازش بپرسم . پرسیدم ممکنه به خاطر پوش کردن انسداد کاتتر آمبولی کرده باشه ، سرشو بالا و آورد و تشر آلود ازم پرسید مگه پوش کردی ؟ یهو یاد صحبتی که با جراح داشتمو و ازش پرسیدم افتادم که گفت" نه آمبولی ریه مطرح نیست" . به خاطر اینکه که جواب جراح منفی بود و من نمی خواستم بیخودی بهانه دست این سرپرستار بدم ، جواب دادم نه !
من همچنان شک داشتم که اشتباه پوش کردنو اعلام کنم یانه ، چون مساوی بود با رد کردن بقیه علل با توجه به اینکه بیمار مشکلات زیاد زمینه ای مثل جراحی اخیر ، بی حرکتی از قبل ، دیابت و اپیوم ادیکشن خوراکی و نارسایی قلبی مختصر قلب راست هم داشت . بر عهده گرفتن همه ی مسئولیت بد حال شدن بیمار و اعلام اون اشتباه ، وقتی هنوز شک داشتم ناشی از پوش کردن هست یا سایر مشکلات زمینه ای بیمار ، اصلا برام منطقی نبود . از طرفی هم می ترسیدم از برخورد عصبی پزشک و سرپرستار و همراهیان بیمار . چون کم تجربه بودم و در دوران سربازی بیمه مسئولیت هم نداشتم . همچنین با شلوغی و پرکاری اونجا و پرسنلی که من میشناختم این پوش کردن از اوناهم بعید نبود و بر عهده گرفتن این اشتباه توسط من به تنهایی درست نبود . خیلی کلافه شده بودم . آخه من آزارم به مورچه هم نرسیده بود . عاشق شغلم و خدمت به بیماران و مردم بودم و روحیه ی عاطفی و مهربونی داشتم . داشتم دیوونه میشدم از اینکه فکر میکردم این اشتباه من باعث بدحالی اون شده ولی مریض روز به روز بد حال تر میشد و یقین من به تاثیر پوش کردن در ایجاد آمبولی ریه یا MI بیشتر میشد و عذاب وجدانم بیشتر . ادم گسترش پیدا کرده بود و بیمار اینتوبه شده بود و متصل به ونتیلاتور تا اینکه 5 روز بعد متاسفانه فوت کردند . دور روز آخر پزشک به خانواده ایشون گفته بود که دیگه کاری نمیشه کرد . و اونها پذیرفته بودند و خیلی غمگین بودند اما اون روز اخر خیلی از من تشکر می کردن ولی مندلم می خواست ماجرا رو براشون بگم ولی دیگه اصلا نمی شد و دوست نداشتم حال اونها رو از این بدتر بکنم . من بعد از یکسال خدمت سربازیم تموم شد و برگشتم شهرم اما در تمام طول این مدت از عذاب وجدان شب مردم و صبح زنده شدم .حالا بعد از مدت ها که دانش و تجربه و مهارتم بیشتر شده ، مطمئن شدم که کار من اشتباه بوده و باعث مرگ رنج آور ایشون شده . و بیشتر از هر چیز دیگر از از این ناراحتم که چرا اشتباهمو اعلام نکردم و ترسیدم همه ی مسئولیتش به گردن من بیفته . عذاب وجدان خیلی شدیدی دارم و احساس می کنم که مرتکب قتل عمد شدم . چون اشتباه ممکنه از همه سر بزنه ولی اعتراف من به این اشتباه ممکنه میتونسته مانع فوت ایشون بشه . از این بابت خودمو نمی بخشم . فکر و ذکرم شده خود کشی . حتی بارها خواستم بر گردم اون شهر و آدرسشو پیدا کنم و به خانوادشون ماجرا رو بگم ولی فکر کردم و با خودم میگم این کار فقط باعث عذاب دادن خانواده ی ایشون و رنجشون میشه میشه ودیگه به نفع اون ها نیست ، چون تصور اون ها اینه که به مرگ طبیعی فوت شده . و گفتن این ماجرا فقط آرامش اون ها رو به هم میزنه و داغون می کنه .
من از فاصله ی خودم با انسانیت ، از ترسی که نذاشت من واقعیت رو بگم و از شهامتی که نداشتم ، از فرصتی که از دست دادم و ممکن بود موثر باشه ، از خیانتی که کردم ، از اینکه می تونستم جلوی مرگ یک انسان رو بگیرم اما نه تنها نگرفتم بلکه به طور ناجوانمردانه و زجر آوری هم باعث مرگش شدم ، از اینکه به جای اینکه فکر کنم و راه حل پیدا کنم ، کار غیر منطقی استخاره گرفتن رو انجام دادم ، از درد و رنجی که به یک انسان تحمیل کردم ، انسانی که با وجود همه ی این مشکلات باهاشون کنار اومده بود و دوست داشت نسبتا بهتر بشه و ترخیص شه بره خونه ولی خیلی عذاب کشید و من شاهدش بودم در عذابم و بارها خاستم تا به خاطر این کار غیر انسانیم به زندگیم پایان بدم...
اون موقع ها من واقعن همه ی علایم آمبولی ریه نمی دونستم و فکر می کردم آمبولی ریه با افت فشار یا فشار نرمال همراهه و فکر نمی کردم مشکل ایشون آمبولی باشه ، البته به خاطر سایر علایم مشکوک بودم ، بعد ها فهمیدم و مطمئن شدم که وضعیت ایشون آمبولی ریه بوده اما توی تشخیص نهایی نوشته بود نارسایی قلبی و کلیوی
ایا دوز پروفیلاکسی برای پیشگیری از آمبولی ریه در مورد ایشون کافی بوده ؟( Enoxaparin 40 mg s.c daily) ؟
ایا امکان درمان کو آگولانت بعد از تشخیص آمبولی برای ایشون وجود داشته ؟ یعنی کو آگولانت برای درمان آمبولی کنتراندیکه نبوده ؟
به نظر شما چقدر امکان بهبودی این بیمار برای این درمان وجود داشته ؟ پیش آگهی چه طور بوده ؟
آیا گزارش دادن من می تونسته جلوی مرگ بیما رو بگیره ؟ و اینکه گزارش ندادم باعث انحراف درمان و درمان اشتباه شده و مرگ بیمار شده ؟